در روز شهادت امام رضا (ع) جلسه روضه ای با سخنرانی خانم پناهی (مادر خانم پسر کروبی) در منزل عروس کروبی برگزار شد که در این جلسه قرار بود فیلمی که از آن به عنوان فیلم کتک خوردن پسر کروبی یاد می شد، برای حاضرین به نمایش بگذارند و این مطلب از قبل اعلام شده بود.
خانم پناهی در ابتدای سخنان خود در حال تفسیر سوره حدید بود و در مورد اسلام صحبت می کرد که وسط سخنرانی می گوید: "به نظر من البته کشور ما جمهوری اسلامی نیست و جمهوری ایرانی است"؛ یکی از حضار از وی می پرسد:"چرا جمهوری اسلامی نیست؟"
وی در جواب می گوید: "یعنی شما فکر می کنید جمهوری اسلام هست؟" مخاطب جواب می دهد: "بله" و سخنران در جواب این مخاطب می گوید: "خدا کند که باشد."
مخاطب در ادامه اظهار می دارد: "جمهوری ایرانی بدون اسلام یعنی هخامنشی، یعنی زرتشتی" که خانم پناهی جواب می دهد: "مگر چه اشکالی دارد زرتشت، در کشوری که مردم را گوساله و بزغاله می خوانند، چه می توان کرد؟" که در این هنگام یکی دیگر از حضار خطاب به خانم پناهی می گوید: "ببخشید اگر منظورتان سخن آقای علم الهدی است خدمتتان عرض کنم که باید شما به قرآن اعتراض کنید که در آن آمده است "کالانعام بل هم اضل".
در این هنگام سخنران بدون پاسخ به سؤال مخاطب، می گوید: "ببین خانم اگر آمدی جلسه مرا بهم بزنی، بلند شو برو بیرون". صاحب خانه نیز که دختر ایشان بود با عصبانیت اظهار می دارد: "بله بفرمایید بیرون"؛ خانم پناهی ادامه می دهد: "اگر آمدید سؤال کنید، آخر جلسه با شما صحبت می کنیم" که مخاطب می گوید: "ما اصلاً قصد به هم ریختن جلسه شما را نداریم فقط می خواهیم سؤال کنیم حالا که شما اینطور می فرمایید تا آخر جلسه صبر می کنیم".
بعد از اتمام جلسه، در حالی که همه مخاطبین حضور داشتند، دوباره آن خانم، خیلی مؤدبانه و با ذکر این نکته که این رسم جلسات است که اگر مطلبی را نمی دانیم سؤال کنیم، می پرسد: "ببخشید خانم وسط جلسه نمی خواستیم نظم به هم بخورد، ولی برای بنده سؤال پیش آمده که منظورتان از جمهوری ایرانی چست؟ می فرمایید باید جمهوری ایرانی باشد یا الان جمهوری ایرانی است" همین که سخنران می خواهد شروع به پاسخ کند، دختر دیگر وی که حدود 24 سال سن دارد، از سمت دیگر این مجلس با حالتی عصبانی به سمت شخص سؤال کننده حمله می کند و می گوید: "پاشو برو بیرون ..." که اگر حضار خانم سوال کننده را نجات نداده بودند، معلوم نبود چه بر سرش می آمد؛ عده ای هم این دختر عصبانی را می گیرند تا او را ساکت کنند، ولی او مانند شخص مار گزیده خود را به این طرف و آن طرف می کوبد و فحاشی می کند.
بحث میان افراد، بالا می گیرد که در این میان، صاحب خانه و طرفداران سخنران، با مشت و کتک شروع به بیرون انداختن مخالفان خود می کنند و صاحب خانه به یکی از خانم ها مشت محکمی می زند؛ سپس همسر صاحب خانه که پسر کروبی است، به این جلسه زنانه وارد شد و با زور همه مخالفین را بیرون می کند و این در حالی بود که به دلیل زد و خورد، حجاب تعدادی از خانم ها وضعیت مناسبی نداشته است.
در این هنگام خانم پناهی با حالت عصبانی در حالی که او و دخترانش به تعدادی از مخاطبین و برخی از مسئولان توهین کرده و به کتک زدن آن مخاطبان جلسه پرداخته بودند، در مقابل تعجب حضار فریاد می زند: "این جا کف خیابان نیست که جوان های مردم را کتک می زنید!!!"
وقتی یکی از حضار می پرسد: "چه کسی پسر آقای کروبی را کتک زده، مردم یا حکومت؟"، خانم پناهی پاسخ می دهد: "لباس شخصی های حکومت" که در این هنگام سر و صدا آن قدر بالا می گیرد که کار به حضور نیروهای پلیس می رسد و پس از رسیدن نیروی انتظامی، حداقل 8-9 نفر که شاکی و شاهد این ماجرا بودند برای پیگیری ماجرا به کلانتری می روند.
"توهم انقلاب" مقوله ای است که اگر چه نسبت به"انقلاب" مختصاتی متفاوت دارد، اما چون بدلی برای اصل، گاه ظهوری فریبنده می یابد. جنس انقلاب های مخملی، جنس توهم انقلاب است؛ جریان هایی که توان بسیج مردمی را ندارند، انگل وار بر مقاطعی تاریخی و وقایعی پرحاشیه سوار می شوند تا از شورها و هیجانات کاذب کیسهای برای منافع خود بدوزند. این موضوعی بود که به نوعی کچوئیان نیز در سخنان خود بدان اشاره داشت.
به گزارش رجانیوز، دکتر کچوئیان در بررسی زمینههای تاریخی- اجتماعی بروز انقلابها گفت: هر نظامی، حرکتی بورژوازی دارد، بدین معنا شامل مجموعه ارزشهایی است که در نظامهای دینی در قالب خدا و در نظامهای غیردینی در قالب ارزشهای مقدس غیردینی تجلی پیدا میکند؛ بنابراین هر نظام اجتماعی در واقع تبلور و تجسد ارزشهایی غایی است، به گفته نیچه ملتی را نمیتوان یافت که لوحی از ارزشهای غایی بر درگاه آن ملت نیاویخته باشد.
وی ادامه داد: تمایز ملتها در ارزشهای غایی آنهاست که نظامهای تاریخی مختلف محصول این دگرگونی است؛ انسانها تاریخ، جوامع و نظامها را میسازند و ارزشهای غایی متفاوتی را اشاعه و در واقع کلیت نظام اجتماعی عوض میشود؛ گاهی بعضی از تغییرات به دلیل سطحی بودن، تغییراتی بهوجود نمیآورد، مانند تغییر دموگرافیک(انسانمدارانه)، چون کف یک نظام اجتماعی است.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، انقلابها را تحولاتی در این قلمرو دانست و گفت: انواع انقلاب عبارت از رهاییبخش، ملی- میهنی، ضداستعماری، کاخی و... است، که در جهان اجتماعی اتفاق میافتد؛ اما این انقلابها شکل کامل انقلاب نیست و تحولاتی که به آن منتهی میشود و همچنین تبعات و نتایجی که از آنها حادث میشود، با هم متفاوت است.
وی با اشاره به انقلابات کامل به بررسی آنها پرداخت و گفت: انقلابهای کامل تمدن جدیدی را به وجود میآورند و دنیای نوینی را به همراه بنیانهایش جایگزین سیستم قبلی و یا رژیم کهن میکند؛ بدین معنا شاید بتوان گفت در کل تاریخ 300، 400 ساله اخیر تنها دو انقلاب به معنای دقیق داشته باشیم؛ یکی از آنها انقلاب فرانسه است که تمام انقلابهای بعد از آن، در ذیل این انقلاب قرار میگیرد، زیرا انقلابات بعدی تنها درصدد بسط و گسترش ارزشها و بنیانهای غایی که انقلاب براساس آنها شکل گرفته بود، فعالیتهایی انجام میداد و از خود ارزشهای جدیدی ایجاد نمیکردند.
کچوئیان افزود: انقلاب فرانسه در واقع نظم دنیاگرایهای را ایجاد و ارزشها، قدسیات و مقدسات دنیایی را به جای مقدسات آن دنیایی جایگزین کرده است؛ جهان مدرن نیز قدسیات خود را دارد، به عبارتی میتوان گفت قدسیات، ارزشهایی هستند که همه ارزشها در ارجاع با آنها ارزش میشوند، مانند خدا که هیچ گاه مورد پرسش واقع نمیشوند؛ خدا از نظر ادیان مفهوم و ارزشی است که افراد آن را مورد بازخواست قرار نمیدهد و در دنیای مدرن نیز اینگونه است.
وی ادامه داد: در دنیای مدرن نیز از ارزشهایی چون آزادی، انسان و توسعه و پیشرفت سخن گفته نمیشود، چون ارزشهای مطلقی هستند و تشکیک در آنها راه ندارد، لذا مواجهه با مدرن، مواجهه با یک ارزش مطلق است؛ جهان کنونی دو انقلاب به معنای کامل داشته و بقیه آنها ذیل این انقلابها قرار گرفته است و ابعادی از تغییرات را با خود دارند، مثلاً انقلابهای ملی- میهنی، کاخی و یا هر شکلی از تغییر، در واقع در لایههای نظام اجتماعی تغییراتی ایجاد، که همه آنها ذیل انقلاب فرانسه قرار میگیرد.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی تصریح کرد: همه انقلابها حتی انقلاب مارکسیستی در واقع انقلاب سکولاریستی است؛ مارکسیسم تفاوتی در بنیانهای ارزشی با نظامهای لیبرایستی ندارد، اما در سطوح پایینتر از ارزشهای غایی، در روشها و شیوههای دستیابی به نظم مدرن مارکسیست با نظام لیبرایست متفاوت است؛ در واقع مارکسیست یا مارکس نقد اصلی خود را به لیبرالیسم و نظام سرمایهداری اینگونه وارد میکند که شما اهدافی که مدعی آن هستید محقق نمیکنید، یعنی، آن نظم فردگرایانه نمیتواند اهدافی را که روشنگری و مدینتیه وعده داده، برآورده کند و مدعی است از ابزارها و طرق بهتری میتوان این اهداف را محقق کرد؛ بدین معنا نقد مارکسیست، نقد درونی به تجدد است، که کلیت تجدد را در واقع به نظر داشته باشد.
وی افزود: مارکس یکی از مدیحهسرایان بورژوازی است یعنی ضمن نقد آن، در بدو امر بسیار تمجیدش میکند و آن را از بینظیرترین نظمهای موجود در عالم میداند و در رویارویی با کشتارهای هندوستان و الجزایر، همچنان آن را خوب میداند، چون توانسته نظم یک نظم سنتی را با روشهای خشونتآمیز تغییر دهد؛ بنابراین تمام انقلابهای مدرن ذیل انقلاب فرانسه واقع میشود؛ البته قبل از انقلاب فرانسه، انقلاب انگلیس شکل گرفت اما این انقلابها در عین حال که ارزشهای دینی را گسترش میدهند ذیل ارزشهای سکولاریستی قرار میگیرند.
وی یادآور شد: در این راستا انقلاب آمریکا را نیز مشاهده میکنیم، اما این انقلابها ارزشهای کامل را در خودشان متجلی نکردند و به لحاظ واقعی و عینی گسترده تغییراتی که در انقلاب فرانسه دیده میشود، در آنها موجود نیست؛ تمامی انقلابها حتی نیکاراگوئه که هم زمان با انقلاب ایران اتفاق افتاد، انقلابهای مدرن هستند، که ذیل این ارزشهای بنیادی قرار دارند؛ البته وسعت و گسترده عمق آنها با هم متفاوت است، مثلاً انقلاب اکراین، انقلاب متفاوتی نسبت به نیکاراگوئه، مکزیک و یا هر انقلاب دیگر است و عمق و نتایج آنها متفاوت بود؛ نکته اساسی ارزشهای غایی است، همه این انقلابها ذیل ارزشهای غایی سکولاریستی همچون انسان سکولار، بهشت دنیایی، ارزشهای دنیایی و توسعه و پیشرفت اتفاق میافتد.
وی انقلاب اسلامی ایران را دومین انقلاب کامل عنوان کرد و گفت: از نظر فوکو انقلاب اسلامی ایران، انقلاب پستمدرن محض است، به این معنا که انقلاب اسلامی ایران نظم مدرنیته را دگرگون کرده است و با نظمی متفاوت شکل گرفت، اما بدین معنا نیست که تمام تاریخ را عوض کرده باشد؛ انقلاب فرانسه تدریجی و پس از یک قرن با ورود ناپلئون و ایجاد حکومت پادشاهی، نهایتاً در اواخر قرن تثبیت شد؛ اگر بدین صورت به مسئله انقلاب بنگریم، در واقع با نظر به اقتضائات و الزاماتی که دارد، انقلاب پایان کار است، یعنی 22 بهمنماه 57 نقطه پایانی انقلاب است، پس جریان فروپاشی و تجدید انقلاب، جریانی طولانی مدت است که معمولاً بیش از 100 سال زمان میبرد و در رسیدن به نقطه اوج، تجددبخشی عینی را آغاز و خود را نهادینه میکند.
این کارشناس عنوان کرد: در واقع نقطه نهایی، نقطه معنی بر سر تحولی که انقلاب بشارتدهنده آن است، وجود ندارد؛ بهطور نهادینه هیچ جریان مشخص و سیاستی وجود ندارد، که بتواند جلوی نظمی را که از آن ارزشهای غایی صورت میگیرد را گرفته و تا انقلاب را در عالم بیرونی متجسد و عینت بخشید؛ هر نظم اجتماعی، تبلور ارزشهای غایی است که در درون جامعه و در زوایای مختلف به شکلهای مختلف این ارزشهای غایی ظهور و بروز پیدا میکند و البته هیچ انقلابی دنیایی وجود نداشته غیر از انقلاب انبیاء، بتواند این دگرگونی و تحول را بهطور کامل و جامع در سطوح مختلف بالاخص در سطوح عرف مردم بکشاند.
وی با اشاره به سخن وبر جامعهشناس دین گفت: این کارهایی که در محدوده علم و صنعت اتفاق افتاد، نتوانست تحول در خلق و خوی مردم عادی ایجاد کند و تنها ادیان تغییر خلق و خوی را در مردم ایجاد کردند؛ از منظر اجتماعی و تاریخی اگر به مسئله بنگریم، انقلابها پیششرط های عجیبی دارند که مربوط به پیش فرضهای طولانی آن است؛ انقلاب عمدتاً با یک خصیصه انسانی که مطابق با آن، انسان موجودی بینهایت جو است و انسانها ظرفیت بینهایت دارند؛ اما بینهایتها که در ظرف زمان قابل تحقق نیست و جهانی مادی حتی برای خدا ظرفیت تجلی به یکباره ندارد.
کچوئیان افزود: حضرت موسی(ع) خطاب به خدا میفرماید: خودت را به من نشان بده! و آنگاه به کوه ارجاع داده میشود و تجلی خدا به کوه، حضرت موسی(ع) را بیهوش میکند؛ عالم ظرفیت تمام آنچه انسان برای آن ساخته شده را در ظرف زمانی و مکانی ندارد، به همین دلیل انسانها به عنوان موجودات تاریخی در پی زمان ارزشهایی را که به عنوان غایات انسانی است، محقق میکند و تحقق ارزشها مستلزم پیشفرضهای مادی بسیاری است و هر ارزشی در هر مقطع تاریخی نمیتواند محقق شود؛ از آن طرف زمانی که نظامهای اجتماعی ارزشهایی را تحقق میبخشند و یا به قول نیچه پیرو خدایان میشوند و چون این خدایان و این ارزشها به نوعی مقطعی هستند، نظامات اجتماعی با تبلور آنها، به مرور زمان دچار انحطاط و فساد میشوند؛ موت و حیات امر طبیعی حیات اجتماعی انسانی است، خیر مطلق را به دلیل محدودیت عالم نمیتوان به یکباره وارد کرد؛ این قضیه اقتضاء انقلاب است.
وی ادامه داد: وقتی در گذشته بسط و توسعه انسان همراه با آمدن انبیاء بوده است و انسانهایی به دلیل تغییراتی در آنها ظرفیت پذیرش ارزشهایی را پیدا میکنند و به این دلیل نبی دیگری با بیانی متفاوت نیازمند است، که در گذشته انبیاء آن را متکفل میشدند و با وحی و جذب ارزشها هر کدام آن را به گونهای القاء میکردند، تا آن امت منسوخ شود؛ انقلابات تمام ظرفیتهای تاریخی یک جامعه و نظم اجتماعی را برای تحقق ارزشهای نوین به همراه دارند، بدین معنا که بعد از انقلاب به لحاظ وجودی تخلیه میشوند و در کشور موردهایی را تاکنون تجربه کردیم؛ از روزهای اول انقلاب وصفهای استوره آمیز بسیاری شنیدید، در باب فضای اخلاقی و انسانی که آن روزها در کشور وجود داشت، اما گمان مبرید که مختص به آن زمان بوده، انقلابات در میزان حلول این ارزشهای دینی مراتب و مقاطع مختلف دارند، ولی حتی مارکسیستها و انقلاب شوروی دورانی تحت عنوان پاکدامنی دارد.
کچوئیان توضیح داد: همه انقلابها وجه دینی و اخلاقی دارند، فقط حضرت امام(ره) مظهر زهد و ریاضتکشی نیست، بلکه لنین مارکسیست نیز این گونه است؛ انقلاب فرانسه به عنوان انقلاب سکولاریستی در زمان تحقق، کابارهها و مشروبفروشیها را تعطیل کرد و درصدد براندازی فحشا بود؛ که این موضوع در انقلاب مارکسیستی شوروی نیز این گونه است، یعنی در تمام انقلابها یک چهره دینی وجود دارد؛ در بدو انقلاب، بشر در واقع خود را احیا میکند و به یک سطحی از تعالی میرسد که در هیچ مقطع دیگری از تاریخ قابل ردیابی نیست، به همین دلیل، انقلابات مستلزم ظهور و بروز خیرات جامعه است و بر دوش نسلهای متعددی که ایثار کردند، سوار است (جامعه برای انقلاب تمام خوبیهایش را وسط میریزد)؛ در احادیث نیز آمده است که در زمان انقلابی جهانی خداوند تمام گلهای زمین را میچیند که اشاره بر این مسئله دارد که برای آنکه انقلابی محقق شود، ظرفیت بالایی از خیر لازم است، که در جامعه انباشته و هم زمان با ایثار انسانها ظهور عینی و بیرونی پیدا میکند.
وی در ادامه سخنان خود این چنین گفت: یکی از نقاط کور جامعهشناسی و علوم اجتماعی سکولار است؛ علوم اجتماعی سکولار بعضی چیزها را میبیند و بعضی را نمیبیند؛ انقلاب ایران به قول امام خمینی(ره) انفجار نور بود و باید آن را جریان احیاء و بازسازی انسان و جامعه انسانی دانست، که بعد از یک دوره انحطاط و فساد اتفاق میافتد؛ برای آنکه انقلاب رخ دهد، باید شاهکارهای روانشناختی ایجاد شود، انقلاب لحظه بروز و ظهور تمام ذخائر یک جامعه است و به همین دلیل جوامع به طور قطع دو بار انقلاب نمیکند، برای آنکه تمام ظرفیتهای آنها تمام میشود و هر امکان خوبی را به میدان آوردهاند و از آن به بعد باید به تجسد ارزشها و خوبیها پرداخت و صورت جامعه را متناسب با آن تغییر داد؛ بعد از انقلاب فروپاشی اتفاق میافتد، ولی انقلاب اتفاق نمیافتد.
کچوئیان ادامه داد: غربیها اعتقاد دارند، که انقلاب را باید زخم زد، تا خون بریزد؛ به همین دلیل با زخمهای آرام و متداوم در قالب مصیبت، جنگهای داخلی، فشار، قطحی و ... ظرفیتهای روانی را برای القاء اهداف تخلیه میکنند؛ بنابراین انقلاب اسلامی ایران در سال 68 با پذیرفتن قطعنامه، مخالفان را به توهم ضربه زدن برد، در حالی که یکی از غربیها یادآور شد که در ایران بهت میبینیم یعنی وضعیتی نامنتظر دیده نمیشود و ایرانیان تخلیه اطلاعاتی نشدند بلکه فقط شوکه شدند؛ برای اینکه متوجه تفاوت انقلاب شد میتوان به امام راحل نگریست، تشییع امام از استقبال وی وسیعتر بود و این فضای روحانی در آن روزها به نیروی ذخیره شده ایرانی برمیگشت.
وی افزود: بنابراین انقلاب را با صورتهای ظاهری آن اشتباه نگیرید، به خیابان ریختن، شورش و کشتن انقلاب نیست، بلکه برای تحقق آن باید نسلها انرژی مصرف کرد. غربیها برای انقلابهای مخملی شگردهایی به کار بردند؛ انقلابات مخملی، خود توهم انقلاب هستند برای اینکه خودشان نمیتوانند ظرفیتهایی را بسیج کنند و بنابراین بسترهایی را به وجود میآورند مثلاً انتخابات را مبنا قرار داده، چون هیچ امکان بسیج دیگری وجود ندارد؛ بنابراین با استفاده از ظرفیت انقلاب موجود ریشه بر انحطاط دولت میزنند تا با حرکتی اجتماعی به اهداف خود دست یابند و در عین شعارهای متفاوت، ندای ما بیشماریم سر میدهند، که این شعار مشترک تمام انقلابهای مخملی است، که در آن تخلیه روانی میشوند و دیگر مرحله تجلی ارزشهای جدید نیست و مرحله تداوم انقلاب توسط افراد انقلابی است جایی که حرکت انقلابی میشود در آنجا چون ظرفیت و امکان وجود ندارد، در واقع مجبور است به نیروهایی اتکا کند که جنس خشونت آنها جنس خشونت مجرمان و جنایتکاران است؛ چون ارزشهای اتکایی آنها، ارزشهای بنیادی و ارسالی نیست و بالاخره ارزشهای غایی انقلابات به اقتضای قضایای که بیان کردیم، اصل پاکدامنی است و در کنار این مسئله سکولار نیز وجود دارد.
کچوئیان در پایان یادآور شد: حاشیههای ارزشی انقلاب، معمولاً نیروهایی هستند که تحت فشار روانی و اجتماعی انقلابات برای خوب بودن به کنار زده شدند و زمان اتفاق جدید، ظرفیتهای آنها انقلاب میکنند؛ دیگران نیز همه در فضای ارزشهای موجود شاید به دنبال اصلاحات باشند، اما به دنبال انقلاب نخواهند بود یعنی خواهان ارزشهای غایی متفاوتی نیستند، بلکه همان ارزشهای گذشته را میگویند که نادرست انجام شده است؛ به بیانی روشن بعد از انقلاب توهم انقلاب را به تمام معنا به جای انقلاب خواهیم داشت.